1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . فرهنگ فارسی معین. معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم
ادامه مطلبلغتنامه دهخدا. آموزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از آموختن . عمل آموختن . تعلیم : هر کس که آموزش روزگار او را نرم و دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود. (منسوب به ...
ادامه مطلبتهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پخته ٔ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن .
ادامه مطلبواژهنامه، فرهنگ، (دیکسیونر به فرانسوی) یا ( دیکشِنِری به انگلیسی) یا گاهی لغتنامه یا فرهنگ لغت یا فرهنگ واژگان، کتابی است که در آن معانی واژههای یک، دو، یا چند زبان همراه با توضیحات مربوط ...
ادامه مطلبمترادف و متضاد فرهنگ فارسی لغت نامه ... خرد کردن. - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه. این عمل آن است که دانه ها را بواسطه جنجل از سنبل اخراج نموده کاه را بطرفی و گندم ...
ادامه مطلببردریدن . خرد کردن . شکستن . گسستن . (یادداشت مؤلف ) : غل و بند بر هم شکستم همه دوان آمدم پیش شاه رمه . فردوسی . - به هم درشکستن ؛ خرد کردن . در هم کوبیدن . در هم شکستن : بزد بر سر دیو چون پیل مست
ادامه مطلبفارسی به انگلیسی فارسی به عربی مترادف و متضاد فرهنگ فارسی فرهنگ معین لغت نامه ... - خرد کردن پول ؛ پولی با قیمتی بیشتر را بچند پول کم قیمت معادل آن بدل کردن و آنرا دادن و پولهای کوچک تر در عوض ستدن.
ادامه مطلبلغتنامه دهخدا. کوچک کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دی دَ ] (مص مرکب ) خرد کردن .تصغیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوچک و کوچک شدن شود. || مورد توهین و تحقیر قرار دادن . خفیف و حقیر کردن . رجوع به کوچک ...
ادامه مطلب25 فرهنگ. شبکه مترجمین: بزرگترین سایت ترجمه تخصصی آنلاین کشور. فرهنگ لغت آنلاین، دهخدا، معین، عمید، دیکشنری فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی.
ادامه مطلبفرهنگ آنلاین معین. لغت نامه آنلاین وب سایت و یا اپلیکیشنی است که به صورت اینترنتی خدماتی مربوط به لغت نامه ها و فرهنگنامه ها را ارائه می دهد. ... در لغتنامه آنلاین شما با وارد کردن هر واژه ای در ...
ادامه مطلبدیکشنری. دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل ...
ادامه مطلبمعنی واژهٔ میانجی کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ...
ادامه مطلبدر فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... - آهن سرد کوبیدن ؛ کنایه است از، کاری بیهوده کردن. به امری محال و نامعقول پرداختن. ... خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن، سخت کار کردن ...
ادامه مطلبلغت نامه دهخدا. لغتنامه دهخدا. لغت نامه بزرگ دهخدا شامل شرح و معنی واژگان آثار ادبی و تاریخی زبان فارسی است. این لغت نامه، بزرگ ترین و مهم ترین اثر دهخدا است، که بیش از ۴۰ سال از عمر او، صرف آن شد.
ادامه مطلبDictionary application specific manifestation of the little corner of the Persian language is a valuable source. In this culture there are more than 43,000 words, one of the most comprehensive dictionary of the Persian considered. Doctor Mohammad Moin argued that no culture full of people should not be.
ادامه مطلبفرهنگ لغت معین. واژگان مترادف و متضاد. واژه رفت کاملا پارسی است در عربی می شود ذهب در ترکی می شود gitmiş این واژه یعنی رفت صد درصد پارسی است. آنکه در خانه یا جای بیاید و دوباره برآید باز ما می گوییم ...
ادامه مطلبپارسیانجمن: «فرهنگِ ریشهی لغاتِ فارسی، با نمودارِ مشتقات» گردآوریِ دکتر علی نورائی است. او با پژوهش در ریشههای واژههای فارسی و جستوجوی کهنترین دیسههای شناختهشدهی آنها در بنخانهای(منابع) گوناگون، داده ...
ادامه مطلبفرهنگ لغت فارسی. فرهنگ واژگان، فرهنگ لغت، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ یا فرهنگنامه کتابی است که در آن معانی واژه های یک زبان معین با توضیحات مربوط به ریشه شان، تلفظ شان، یا اطلاعات دیگر مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبای ...
ادامه مطلبفرهنگ و خرد دارد و نونده . یوسف عروضی . اندر میزد با خرد و دانش وَاندر نبرد با هنر بازو. فرخی . خرد باشد که خوب و زشت داند چو مهر آید خرد در دل نماند. (ویس و رامین ). خرد را می ببندد چشم را خواب
ادامه مطلبلغتنامه دهخدا. خرد. [ خ َ ] (اِ) گل سیاه لزج و چسبنده باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). گل که بتازیش طین خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ).
ادامه مطلبجستوجوی «خرد» در لغتنامههای دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه. 25 فرهنگ. ... صداي خرد کردن يا خرد شدن چيزي زير دندان يا زير ...
ادامه مطلبمعنی خرد - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
ادامه مطلبخرد کردن. مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن. معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to …
ادامه مطلباو نویسندهٔ فرهنگ عمید است که از پرکاربردترین فرهنگهای معاصر فارسی قلمداد میگردد. حسن عمید در نیمهٔ دوم سده ۱۳ هجری خورشیدی، در شهر مشهد چشم به جهان گشود. او تحصیلات خود را نیز در همان شهر ...
ادامه مطلبفرهنگ لغت، لغتنامه و یا فرهنگنامه معنا و مفهوم واژهها را همراه با توضیحات مهم دربارهی تلفظ، ریشه و...در اختیارتان قرار میدهد، این قبیل کتابها به ترتیب حروف الفبای زبان مورد هدف تدوین میشوند.
ادامه مطلبخورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه . این عمل آن است که دانه ها را بواسطه ٔ جنجل از سنبل اخراج نموده کاه را ...
ادامه مطلبلغت نامه ها ... سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، کوبیدن، کوچک کردن، خرد ساختن، له کردن، ورشکست شدن، درهم شکستن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن ...
ادامه مطلبلغتنامه دهخدا. فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و ...
ادامه مطلب